۱۲/۱۱/۱۳۸۶

زنده باد پادشاه

اوباش ، در لباس ماموران انتظامی همچنان به جان مردم افتاده اند

**مامورین (بخوانید اوباش خیابانی) در اقدامي حيرت آميز، پسر ‏معترضي را که از اين دختر دفاع کرده بود، به داخل

سطل زباله برابر پاساژ انداختند....


***

( فرمانده نیروی انتظامی !!) از مخالفان خواسته بود " اخلاق اسلامي را فداي سياست ‏بازي نکنند. " !!!...


مجريان طرح "امنيت اجتماعي!!!" بار ديگر در تهران حادثه آفريدند و برخورد خشونت آميز آنان با جوانان به درگيري با آنها ‏و دستگيري تعداد زيادي منجر شد.‏

به گزارش خبرنامه اميرکبيرساعت ۷ بعد از ظهر شنبه، ماموران انتظامي مستقر در مقابل پاساژ گلديس در صادقيه، هنگام ‏دستگيري دختر جواني به اتهام "نامناسب بودن حجاب"، وي را با باتوم به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند. اين برخورد ‏خشونت آميز، اعتراض مردم حاضر در محل را برانگيخت و موجب درگيري آنها با ماموران شد‎.‎.


ماموران نيروي انتظامي(!!) سپس اين دختر جوان را که از سرو روي وي خون مي ريخت، به زور در خودروي گشت ارشاد ‏انداختند و قصد حرکت داشتند که مردم از حرکت خودروي آنها جلوگيري به عمل آوردند. حاضران در صحنه که اکثر آنها ‏جوان بودند، در عين حال با طرح شعار هايي بر عليه نيروي انتظامي و مسئولين نظام، اعتراض خود را به اين برخوردها ‏به نمايش گذاشتند. ‏


آنها همچنين با سر دادن شعارهايي عليه پليس و احمدي نژاد، سطل هاي زباله را به آتش کشيدند و فرياد زدند:"حکومت ‏نظامي، نمي‌خوايم، نمي‌خوايم".‏

به دنبال اين واکنش مردم، ماموران نيروي انتظامي با خشونت به ضرب و شتم مردم پرداختند و در اقدامي حيرت آميز، پسر ‏معترضي را که از اين دختر دفاع کرده بود، به داخل سطل زباله برابر پاساژ انداختند که اين صحنه بر خشم مردم و ‏درگيري آنان با نيروي انتظامي افزود‎.‎به اين ترتيب با گسترش اعتراضات مردم نيروهاي يگان ويژه و ضدشورش به محل ‏اعزام شدند و با شليک تير هوايي اقدام به متفرق نمودن مردم کردند‏‎.‎


به نوشته خبرنامه اميرکبير در اين درگيري، دستکم ۱۵ نفر بازداشت شدند‎...


طرح امنيت اجتماعي(!!) بارها با واکنش هاي تند مردم روبه رو شده و حتي سران دولت(!) و مجلس (!) نيز کوشيدند مخالفت خود را ‏با اينگونه برخوردها علني کنند؛ اما فرمانده نيروي انتظامي جمهوري اسلامي با تاکيد بر اينکه اين طرح بارها در جلسات ‏مختلف با محمود احمدي نژاد مطرح شده و مورد تاييد وي بوده است، از مخالفان خواست اخلاق اسلامي را فداي سياست ‏بازي نکنند.


پس از سخنان فرمانده نيروي انتظامي، (والی فقیه!) نيز آشکار از طرح امنيت اجتماعي و ‏لزوم ادامه آن حمايت کرد و آن را موجب حفظ ارزش هاي اسلامي دانست..




تعدی و تجاوز و ضرب و شتم ( شلاق و زندان)و بی حرمتی و تحقیر و توهین به مردم ، (" آنهم به بهانه واهیحجاب نا مناسب " ؟!)معنا و مفهومش ، " حفظ ارزش های اسلامی " است ؟؟؟؟...


" این ارزش ها کدامند؟؟ " ، آنچه را ازدست داده ایم ؟، یا آنها که در قالب روسری و چکمه و تنگی و گشادی لباس خانمها (۲۹ سال) است ، بهانه ای برای آزار مردم بوده است ؟..


********


اين " حجاب " نيست ...... تحقير و توهين است

آنها كه باني (پس ماندن) و عامل در جان زدن يك ملت هستند . خبيث وخاطي و حقیرند ...... آنها
با اين روش ها و با اين شكلك درست كردن ها . زنان را تحقير ميكنند و نسل سازنده فردا را به بازي ميگيرند .....
.






نمونه ای از شدت سقوط اخلاق و رفتار اجتماعی



یکی از اهالی و يا دكاندار محلي كه اين اتومبيل را در آنجا پارك كرده اند و گويا صداي آژير ( دزد گير) آن كه در سر زمين (بهم ریخته مان) معمولا با انگلوك بچه ها و يا عبور پر صداي موتور سيكلت ها به صدا در ميآيد - سبب آزارش شده است ، به خود اجازه داده است تا روي كاپوت آن بنويسد:...



" آخه ... آدم بي شعور . گاو و گوسفند را فروختي و اومدي تهرون و واسه ما ماشين خريدي ...وقتي ميخواي چند ساعت ماشينت را بزاري و بري گورت را گم كني - دزد گيرت را خاموش كن ......" !!!!.



آشفتگی اخلاقی و تجاوز به حقوق ديگران - آنهم به شكلي كه اين متجاوز عصباني عنوان كرده است... در جامعه اي شكل ميگيرد كه نظم و قاعده و قانون را نشنيده و نديده و نمي شناسد .....0 تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل
!




بحث بر سر روسری نیست، حکایت تحقیر است

** من این خاطره را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم چون در مملکتی که دوران باستانش، زن ارج و قربی داشت، حالا به نظر من زن بودن یک ناامنی بی‌برو و برگرد است. مامور گشت ارشاد(!) به من دست می‌زد. به من فحاشی می‌کند. بدترین فحش‌ها را من از ماموران گشت شنیدم. ناامنی یعنی چه؟..

درست چند روز پیش بود که داشتم از اتفاقی که در آریاشهر تهران افتاده بود با کسی صحبت می‌کردم. داستان نحوه برخورد نیروی‌انتظامی با دختری که به زعم آنها بد‌حجاب محسوب می‌شده. دستگیری و مثل بعضی برخورد‌های دیگر که ما قبلا شنیده بودیم منجر به درگیری و رویارویی عوامل انتظامی با مردم.

در ماه‌های گذشته نیزمواردی داشتیم که خبر از همین رویارویی داشتند. در میدان هفت تیر، خیابان ولی عصر و جاهای دیگر. اگر یادتان باشد ماجرا مربوط به آریاشهر تهران چند روز پیش به شدت در فضای اینترنت پیچید.

در یک تصادف ساده با دختری به نام مهناز، 24 ساله، تهرانی و دانشجوی سال آخر روانشناسی آشنا شدم که درست در همان روز که موضوع آریاشهر و مساله‌ی نحوه‌ی برخورد نیروی انتظامی با مردم برای امنیت اجتماعی و گشت ارشاد مطرح شد، توسط نیروی انتظامی دستگیر شده بود. مهناز برایم توضیح داد که چطور دستگیر شده و چه اتفاقاتی برایش افتاد.


دستگیری در جریان طرح امنیت‌اجتماعی موضوعی است که این روزها زیاد از آن صحبت می‌شود، ظاهرا تو هم شاهد چنین صحنه‌ی مشابه بودی برایم بیشتر توضییح می‌دهی؟ماجرا در چهارراه عباس آباد برایم پیش آمد، داشتم راه خودم را می‌رفتم، سرم پایین بود و متوجه ماشین گشت ارشاد نبودم که از آن سمت خیابان داشت می‌آمد. بعد یک‌دفعه دیدم ماشین پلیس کنار من نگه داشت و گفت که؛ خانم کجا؟ برگشتم و دیدم که آنها من را از آن سمت خیابان دیده‌اند. من هم چون خیلی عجله داشتم به آنها گفتم که اگر می‌خواهید از من تعهد بگیرید، اگر ممکن است همین الان این کار را بکنید به خاطر این‌که من عجله دارم و باید جایی بروم.

به محض این‌که من این حرف را زدم، چهار نفر از ماشین پیاده شدند، دو نفر خانم و دو نفر آقا؛ من را گوشه دیوار محاصره‌ام کردند و دو خانم بازوهای من را گرفتند طوری که من احساس کردم شاید دزدی کردم و یا شاید قتلی انجام دادم که این‌طوری در گوشه‌ی دیوار من را محاصره کردند. به من گفتند که نه، تو باید سوار ماشین بشوی. به من خیلی برخورد و گفتم: دزد که نگرفتید، سوار می‌شوم.

حالا شما فرض کنید که من خودم دارم سوار می‌شوم، دو تا خانم(!) هم آنجا هستند که اگر من بخواهم مثلا فرار کنم یا هر اتفاقی بیفتد، این دو نفر بتوانند من را بگیرند. آقایی هم که آنجا بودند، موقعی که من داشتم سوار ماشین می‌شدم، من را از پشت هل داد. من خیلی عصبانی و ناراحت شدم و برگشتم و سر آنها داد زدم که اگر قرار است که مساله‌ی زن و مرد و مسائل اسلامی رعایت بشود، شما به چه حقی، روی چه منطق و حسابی به من دست زدید؟

این آقا شروع کرد به فحاشی و داد و بیداد و تهدید که من اصلن امشب تو را در بازداشتگاه نگه می‌دارم. گوشی موبایلم را درآوردم که به برادرم زنگ بزنم و اطلاع بدهم که من را گرفتند. به محض این‌که من به برادرم گفتم من را گشت ارشاد گرفته، آن آقا پریدند، گوشی را از دست من گرفتند و گفتند که تو حق نداری تماس بگیری.

او به من می‌گفت که مشکل شما این است که فکر می‌کنید که فقط گشت ارشاد نامحرم است. من هم به آنها جواب دادم که نه؛ مشکل این است که بعضی‌ها فکر می‌کنند قرار است توی قبر بعضی‌های دیگر بخوابند و بعد سر همین حرف من، ایشان خیلی عصبانی شدند و مدام هم تماس می‌گرفتند اینور و آنور که بتوانند هماهنگ کنند، من را شب در بازداشتگاه نگه دارند.

کمی جلوتر، خانم دیگری را هم گرفتند و سوار کردند و آن خانم هم بدون هیچ بحث و جدل و مقاومتی سوار ماشین شد؛ منتها موقعی که سوار ماشین می‌شد به یکی از این خانم‌ها(!!) گفت که من آمده بودم تا سر خیابان که فقط خرید کنم که شما من را گرفتید، الان دختر شش ساله‌ی من در خانه تنها است. فقط اجازه بدهید من یک زنگ بزنم،
یک نفر برود او را بردارد که من خیالم راحت باشد. اما به او اجازه ندادند. این خانم هرچه گریه و زاری کرد و ما هرچه التماس کردیم که بگذارند به یک نفر زنگ بزند که برود دخترش را بردارد، اجازه ندادند این خانم زنگ بزند. به او می‌گفتند که بهتر است که آن بچه بمیرد، ولی تو بزرگش نکنی.(خجالت بکشید)شما خیر سرتان خدمتگذارمردم هستید .. حقوق و مزایائی که دارید متعلق باین مردم است)...



یادم هست خانمی که مامور گشت ارشاد بودند وسط خیابان و جلوی آن آقایان، فحش‌های رکیکی به زبانش می‌آمد که هیچ آدم عاقل و باحیا و سالمی، آن حرف‌ها را با آن صدای بلند، به هیچ‌کسی نمی‌گوید. به خاطر فحش‌هایی که به من داد، من هیچ وقت آن خانم را نمی‌بخشم.


بالاخره ما به پایگاهی که در اختیارشان گذاشته بودند، رسیدیم. در ابتدا مثل قاتل‌ها و دزدها، گردنمان تابلو های کد دار آویزان کردند و از سه جهت مختلف از ما عکس گرفتند، بعد از ما تعهد گرفتند و فرمی را هم به دست‌مان دادند با سوالاتی که، مثلن آیا شما برای خوردن غذا به رستوران می‌روید؟ یا آیا به نظر شما حجاب، یک اجبار اجتماعی است؟

من جواب دادم که با رفتاری که شما با ما دارید، غیر از این فکر می‌کنید؟ بعد ما با خانواده‌های‌مان تماس گرفتیم تا برای ما لباس بیاورند که ما لباس عوض کنیم و برویم. در اتاقی منتظر بودیم تا این‌که من صدای جیغ و هوار یک آقایی را شنیدم. از اتاق آمدم بیرون و سرک کشیدم اما با صحنه‌ای روبرو شدم که فوق‌العاده باعث تعجب و تحیر من شد.


ماموران داشتند سر یک پسر 18 – 19 ساله‌ به زور کتک چادر و مقنعه می‌کردند و از او عکس می‌گرفتند و به او می‌گفتند که تو باید برای ما برقصی. این صحنه من را داشت عصبانی می‌کرد چرا که این پسر جوان داشت گریه می‌کرد و با ساز این‌ها می‌رقصید. مامور‌ها تا دیدند من آمدم بیرون به سرم فریاد زندند که: خانم برگرد تو اتاق.

به هر حال برای این‌که من را بترسانند که می‌توانستند مرا نگه دارند ولی حالا داریم به تو رحم می‌کنیم، از برادر من هم تعهد گرفتند و اجازه دادند که ما از آنجا بیرون بیاییم.

من این خاطره را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم چون در مملکتی که دوران باستانش، زن ارج و قربی داشت، حالا به نظر من زن بودن یک ناامنی بی‌برو و برگرد است. مامور گشت ارشاد به من دست می‌زد. به من فحاشی می‌کند. بدترین فحش‌ها را من از ماموران گشت شنیدم. ناامنی یعنی چه؟

آن خانم مامور به شما فحاشی می‌کرد؟

بله.می‌شود بگویید چه جمله‌هایی به‌کار می‌برد؟
من واقعن نمی‌توانم آن کلمات را اینجا به زبان بیاورم. بدترین کلماتی که شما می‌توانید فکرش را بکنید که به یک زن گفته بشود.

چه کلماتی؟ یعنی از من انتظار دارید آن کلمات را به زبان بیاورم؟ بهتر از این اشاره چه اشاره‌ای می‌توانم بکنم. بدترین کلمه‌ای که شما می‌توانید به یک زن بگویید و با آن کلمه حرمت آن زن را زیر سوال ببرید.

اولین بار بود که شما دستگیر می‌شدید؟بله، من دفعه‌ی اولم بود که دستگیر می‌شدم.

آیا چون روی شما به خاطر برخوردتان حساسیتی بوجود آمده با شما این‌طور برخورد شد یا با همه اینجوری برخورد می‌کنند؟

قبل از این هم در مورد دیگران دیده بودم. یادم هست موقعی بود که هنوز گشت ارشاد جا نیفتاده بود. یعنی به اسم گشت ارشاد در خیابان‌ها نمی‌آمدند. یکی دو ماه اولی که احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری(!) انتخاب شده بود.

یادم می‌آید که در خیابان صادقیه، بین فلکه اول و دوم، من توی ماشین نشسته بودم و صحنه‌ای دیدم که تا یکی دو ساعت، دست و پایم داشت می‌لرزید. یک پراید بود که نه علامتی داشت و نه آژیر، کسانی که در آن ماشین بودند هم لباس فرم نداشتند. آن‌ها دوتا خانم را به زور گرفته بودند و داشتند سوارشان می‌کردند. آقایی که می‌خواست آنها را سوار ماشین کند، چون خیلی مقاومت و جیغ و داد می‌کردند و کمک می‌خواستند محکم با لگد می‌زد به زانوی آن خانم‌ها. جوری آن خانم را گرفته بود و بغل کرده بود و هلش می‌داد داخل ماشین که لباس‌های یکی از آن خانم‌ها، دکمه‌هایش کاملن باز شده بود.

راستش من نمی‌دانم این دیگر چه مدلی است. آن خانم‌ها به نظر من، مورد خاصی هم نداشتند. تنشان همان لباس‌هایی بود که تن من هم بود.

برداشت شما از حجاب چیست؟
آنچه که باعث جلب توجه نشود... من به عنوان یک زن دوست ندارم بصورت نامشروع جلب توجه بکنم ولی دوست دارم که ظاهر آراسته‌ای داشته باشم. من آرایش را دوست دارم، چون یک زن هستم. لباس زیبا و تمیز را دوست دارم، چون یک زن هستم. زن بودن من این‌ها را ایجاب می‌کند. نمی‌توانم قبول کنم که مثلن اگر موهای من بیرون است و اگر مانتوی من کوتاه است، دلیل بر این است که من جلب توجه می‌کنم و آدم بدحجابی هستم. راستش من اصلن روسری را به عنوان حجاب قبول ندارم.

روزی که دستگیر شدید، آیا خودت هم احساس می‌کردی از نظر حجاب با مشکلی مواجه هستی؟واقعن شما فکر می‌کنید اگر یک آدم از سلامت فکر برخوردار باشد، اگر بداند که مشکلی در ریخت و قیافه‌اش هست، ظاهرش با
اعتقاداتی که دارد، منافات دارد، بیرون می‌آید؟

راستش این موضوع مقنعه سر کردن این پسر جوان از ذهنم بیرون نمی‌رود، این صحنه دقیقن به همین شکل بود؟
بله داشتند چادر مقنعه سر او می‌کردند. البته من زیاد نتوانستم موضوع را بفهمم. بین خانم‌های دستگیر شده هر کسی چیزی می‌گفت، یکی می‌گفت شاید دوجنسی است و من گفتم چه دلیلی دارد که این‌طوری تحقیر بشود. هر دلیلی که آنها داشتند برای این کار، نمی‌تواند به هیچ عنوان یک دلیل منطقی باشد.

به نظر من کسانی که از سلامت عقل و روان برخوردار باشند، حتا به اندازه‌ی یک سر سوزن، هیچ وقت به فکرشان نمی‌رسد که سر یک پسر 18 – 19 ساله، به زور کتک چادر مقنعه سر کنند و بعد مجبورش کنند که برای آنها برقصد و از او عکس بگیرند و در حالی که او گریه می‌کند، این‌ها شاد باشند و بخندند. به قول خودشان برای خودشان تفریحات سالم راه بیندازند.( خجالت آوراست - آمران باید بیشتر احساس شرم بکنند)

اگر فرض کنیم در قوانین جاری کشور، مساله‌ی حجاب برداشته بشود، تو شخصا روسری را از سرت برمی‌داری؟
بله برمی‌دارم. چون اصلن آن را قبول ندارم. فکر نمی‌کنم که اگر آن را بردارم، بی‌حجاب هستم. یا فکر نمی‌کنم که اگر روسری‌ام را بردارم دیگر خدا من را دوست ندارد و من یک فرد گناهکار و کافر هستم و دیگر مسلمان
نیستم.(بله ، عفاف با اسارت خیلی تفاوت دارد- پوشاندن موی سر نمیتواند دلیلی بر نجابت و عفت زنان باشد)

به عنوان یک شهروند ایرانی می‌توانی بگویی در تعریف حجاب از تو چه خواسته شده؟
چیزهایی که من شنیدم این است که شلوار، کوتاه نباشد. بدن و موها بیرون نباشد. آرایش‌ غلیظ نباشد. مانتوی کوتاه و تنگ نباشد.

اما سوالم این است که آیا به‌صورت مشخص می‌دانی قانون مدون در مورد حجاب چیست؟نه. نمی‌دانم. کسانی هم که مرا دستگیر کردند، جز فحش و بد و بیراه و رفتار توهین آمیز کاری نکردند.

برادر تو بعد از این دستگیری نگاهش نسبت به این موضوع چه بود؟از این بابت که چرا من طوری بیرون آمدم که آنها بتوانند من را بگیرند و به من توهین بکنند، ناراحت بود. ولی خودش هم به هیچ عنوان موافق این موضوع نبود.

خیلی‌ها معتقدند لباس تنگ یا کوتاه پوشیدن،
باعث فساد در جامعه، گسترش ارتباطات ناسالم می‌شود. تو چه تعبیری از این جمله
داری؟

ببخشید البته، ولی به نظر من حرف احمقانه‌ای است. به خاطر این‌که زمانی فساد رواج پیدا می‌کند که به آموزش و فرهنگ فقط بگویند نکن. همه می‌دانند که خصلت آدم از بچگی تا بزرگسالی و دم مرگش این است که وقتی به او می‌گویند به این دست نزن، می‌خواهد برود دست بزند.

وقتی که من خودم عقل دارم، سواد دارم، آدم عاقل و بالغی هستم که می‌فهمم خوب و بد چیست کسی حق ندارد به من بگوید تو آن کار را نکن. خودم می‌توانم برای زندگی خودم تصمیم بگیرم. کسی چه حقی دارد که به من بگوید که چه لباسی تنت بکن، چه کتابی بخوان، کدام مطلب را در اینترنت ببین، کدامش را نبین، چه فیلمی ببین، چه فیلمی نبین. تو چه کار بکنی گناهکاری یا چکار نکنی آدم خوبی هستی.

اصلا این‌ها چیزهایی نیست که کسی برای کسی بتواند تعیین کند. به نظر من فساد زمانی رواج پیدا می‌کند که کسی بخواهد روی این مسائل انگشت بگذارد و بی هیچ فرهنگ‌سازی و یا ارزش‌یابی محدودیت ایجاد بکند..




فعلا ...

۳ نظر:

ناشناس گفت...

بادرودبه شما
به امیدآزادی ایران.
همواره مطالب خوب تان راپیگیرم.

ناشناس گفت...

درود بی کران برشما
خسته نباشید همیار نازنینم
رژیم وبلاگم را فیلتر کرد اگر میشود آدرس جدید وبلاگم را در پیوندهایتان درج کنید
با همان نام قبلی من پارسیم

جاوید باشید

ناشناس گفت...

همتون برید بمیرید خائنای پوسیده ی احمق....چرا نمی تونید قبول کنید که مردم حتی ذیگه حاضر نیستند به گور شماها وباباتون بخندن چه برسه گوش دادن به اراجیفی که میبافید....اراذل کثیف